
هوش مصنوعی مولد تنها یک ابزار فناورانه نیست، بلکه آغازگر موجی از تحول عمیق در آموزش است. آموزش، بهعنوان سرچشمه همه رشتههای انسانی و علمی، نخستین حوزهای بود که مستقیماً با قدرت و سرعت این فناوری روبهرو شد. وقتی ChatGPT وارد دانشگاهها شد، نظام سنتی آموزش شوکه شد؛ تکالیف بیاعتبار شدند، روشهای ارزیابی فرو ریختند و اساتید غافلگیر شدند. این اتفاق نشان داد که آموزش دیگر به معنای حفظ کردن و بازگو کردن نیست، بلکه باید بهصورت بنیادی بازتعریف شود.
البته مشکلات آموزش عالی پیش از ظهور هوش مصنوعی هم وجود داشت؛ مدلهای قدیمی تدریس، برنامههای درسی ثابت، ارزیابیهای خشک و فاصله بزرگ بین دانشگاه و نیازهای واقعی بازار کار. ورود هوش مصنوعی این شکاف را آشکارتر کرد. بسیاری از دانشجویان بهسرعت ابزارهایی مثل ChatGPT، Perplexity، Gemini و Claude را وارد فرآیند یادگیری خود کردند. در مقابل، بسیاری از مدیران دانشگاهی هیچ سیاست مشخصی برای مواجهه با این فناوری نداشتند.
در سال گذشته، برخی از بزرگترین سیستمهای آموزشی دنیا با کمک مشاوران، استراتژیهای هوش مصنوعی خود را طراحی کردند: ایجاد چارچوبهای حکمرانی، تدوین دستورالعملهای استفاده مسئولانه و آموزش گسترده اساتید. هدف این اقدامات تنها واکنش نبود، بلکه رهبری و پیشروی در آینده آموزش بود. همزمان، کالجهای محلی و جامعهمحور که سریعتر از سایر نهادها با نیازهای واقعی بازار کار سروکار دارند، زودتر از همه به آزمایش و پیادهسازی راهکارهای مبتنی بر هوش مصنوعی روی آوردند.
نکته مهم اینجاست که امروز دانشجویان تنها مصرفکننده دانش نیستند؛ آنها کارآفرینانی هستند که با استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی در حال نوشتن بیزینس پلن، طراحی برند، ساخت محصول اولیه و حتی توسعه ابزارهای اختصاصی هستند. آنها آموزش را مسیری خطی برای گرفتن مدرک نمیبینند، بلکه سکویی برای پرتاب ایدههای خود میدانند. حتی وقتی این فناوری برای دور زدن تکالیف استفاده میشود، یک پیام روشن دارد: سیستم آموزشی نیازمند تحول عمیق است.
در این میان، نقش «اینترپرونرها» یا نوآوران درونسیستمی بسیار کلیدی است. آنها اساتیدی هستند که روشهای ارزیابی را با هوش مصنوعی بازطراحی میکنند، مشاورانی که چتباتهای پشتیبان میسازند و مدیرانی که از هوش مصنوعی برای بهبود فرآیندهای اداری استفاده میکنند. این نوآوریها اغلب از پایینترین سطح آغاز میشوند و سپس در مقیاس بزرگتر نهادینه میشوند.
بررسی تجربه دانشگاهها نشان میدهد پنج اقدام کلیدی بیشترین اثرگذاری را دارد:
1. پذیرش تغییر بهجای مقاومت.
2. همکاری و همآفرینی میان استاد و دانشجو در استفاده از ابزارها.
3. حمایت از نوآوری درونسیستمی و کارآفرینی دانشجویی.
4. ایجاد چارچوب برای مسئولیتپذیری و شفافیت.
5. آمادهسازی نظام آموزشی برای مهارتهای آینده.
طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد، بیش از 40 درصد مهارتهای شغلی اصلی طی پنج سال آینده تغییر خواهد کرد. این یک پیشبینی نیست، بلکه یک الزام جدی است. دانشگاهها و مدارس باید سیستمهایی بسازند که بهاندازه دانشجویان خود سریع یاد بگیرند و تغییر کنند. رهبری آینده دیگر فقط عنوان نیست، بلکه یک عمل و رویکرد است؛ هر استاد، دانشجو یا کارمند که مسیر یادگیری را بازطراحی میکند، در حال شکل دادن آینده آموزش است.
منبع خبر: entrepreneur
پاسخ :